واقعۀ سقیفه در منابع اهل سنّت
تبيان فهرج
کانون فرهنگی مذهبی شهید کاظم حسینی مسجد موسی ابن جعفر

شرح واقعۀ سقیفه در منابع اهل سنّت

 

شرح واقعۀ سقیفه در منابع اهل سنّت:[369]عمربن خطّاب می گوید: به ما خبر رسید که در حین وفات پیامبر، گروهی از انصار در سقیفۀ بنی ساعده گرد آمده و پیکر رسول خدا را برای تغسیل به اهل او وا نهاده اند... من و ابوبکر به سقیفه رفتیم. سعدبن عباده که بیمار بود برخاست و پس از حمد و ثنای الهی و ذکر سابقه و فضیلت انصار در اسلام و همراهی ایشان با رسول خدا و جهاد با دشمنان او و رضایت رسول خدا از ایشان گفت: ما برای تصدی این امر بر دیگران اولویت داریم... پس میان حاضران گفتگو در گرفت... پس ابوبکر به نمایندگی از سوی مهاجرین گفت: این خلافت جز بر قریش زیبنده نیست چرا که قریش را خانواده و نَسَب برتر است. ما مهاجرین، اولین صحابۀ رسول خدا و از عشیرۀ او هستیم*، پس چگونه شما بر سر این امر با ما منازعه می کنید؟ پس گروهی از انصار گفتند: از ما امیری باشد و از شما امیری. اما سعدبن عباده با این نظر موافق نبود. پس ابوبکر برخاست و گفت: این عمر و این ابوعبیده است، با یکی از ایشان برای خلافت بیعت کنید.پس ما گفتیم: به خدا که ما در تصدی این امر بر تو مقدّم نشویم. پس عبدالرحمن بن عوف برخاست و گفت: ای گروه انصار، شما صاحب فضل هستید، اما در میان شما مانند ابوبکر و عمر و علی وجود ندارد. پس ابن ارقم برخاست و گفت: چه می گویی؟ در میان قریش مردی است که اگر به طلب این امر بر آید، احدی در آن با وی منازعه نکند-یعنی علی بن ابی طالب- پس انصار گفتند: «لا نبایع احداً الّا علیّا...با احدی جز علی بیعت نمی کنیم»**. پس چون دیدم که جدال بالا گرفت و صداها بلند شد، از اختلاف ترسیدم و برخاستم و به ابوبکر گفتم: دستت را پیش آر تا با تو بیعت کنم. هیچ کس قادر نیست تو را از مقامی که پیامبر خدا برای تو قرار داده باز دارد... در آن کشاکش یک نفر فریاد زد: سعدبن عباده را که کشتید! من گفتم: خدا سعدبن عباده را بکشد، مرگش برسد.[370]پس دست ابوبکر را فشرده و گفتم: من اولین بیعت کنندۀ با تو به عنوان خلیفۀ مسلمانان هستم. پس از او خالدبن ولید و سالم مولی ابی حذیفه با ابوبکر بیعت کردند. ابوعبیدۀ جراح نیز برخاست و بیعت کرد و خطاب به وی گفت: تو بر تمامیِ مهاجرین برتری داری و یار غار و جانشین رسول خدا در نمازش می باشی***. سپس گروهی از خزرج و اوس با وی بیعت نمودند. سپس عمربن خطاب گفت: مردم را برای بیعت بیرون بکشید و هرکس از بیعت سرپیچید، گردنش را بزنید.[371]عمر شمشیرش را برهنه کرده و پیشاپیش ابوبکر در کوچه های مدینه حرکت می کرد و با صدای بلند می گفت: «آگاه باشید ای مردم که امّت با ابی بکر بیعت کرده است».

* هنگامی که به اميرالمؤمنين(ع) خبر دادند كه در سقيفه چه گذشت...پرسيد: «قريش چه گفتند؟». عرض شد كه: «حجّت آوردند كه آنان درختِ رسول اند». فرمود: «حجّت آوردند كه درخت اند، و ميوه را تباه كردند». پس از جریان سقیفه، امیرالمؤمنین(ع) به «شیخین» فرمود: «آیا شما نبودید که انصار را به بیعت با خود وا داشتید، به این دلیل که محمد(ص) از شما بود و آنها نیز تسلیم شدند؟ اکنون من در مقابل شما همان حجتی را می آورم که شما در برابر انصار آوردید. من از هر کس به پیامبر(ص) نزدیکترم؛ چه در حیات وی و چه پس از مرگ».

**تاريخ الطبري؛ ج2، ص443 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير؛ ج2، ص325.حتی زبير بن بكار كه روحيه ای ضد شيعي دارد نوشته است: «عموم مهاجرين و اكثر انصار شك نداشتند كه علي صاحب الامر بعد از رسول خداست»-الأخبار الموفقيات للزبير بن بكار، ص580.

***پیامبر(ص) ابوبکر را به نماز نفرستاد بلکه عایشه پدرش را برای اقامۀ نماز جماعت به مسجد فرستاد، و پیامبر(ص) پس از آگاهی از این امر در حالی که بسیار ناراحت شده بودند با تحمل درد بسیار از بستر بیماری برخاسته و به مسجد آمده و خود نماز را اقامه کردند. مهمترين روايات وارده در رابطه با «استخلاف» و يا جانشيني ابوبكر از سوي رسول خدا(ص) براي نماز در واپسين روزهاي عمر شريف آن حضرت كه مجموعاً يازده روايت، حاوي يك روايت از موطأ مالك و ده روايت از صحيح بخاري است، از نظر سندي همه ضعيف و يا مرسل بوده و در سلسله سند آن مشكلات اساسي وجود داشته و در دلالت آنها نيز به قدري تعارض و تناقض وجود دارد كه هر گونه اعتماد به آنها را كاملاً منتفي مي‌سازد. ضمناً بر اساس برخي از روايات اهل سنّت كه ابوبكر در روزهاي آخر عمر پيامبر(ص) در سپاه اسامه و خارج از شهر مدينه بوده است ديگر جايي براي طرح روايات فوق نمي‌ماند (ر.ك: valiasr-aj.com).

عمربن خطاب می گوید: «إن الأنصار خالفونا... انصار با ما مخالفت کردند»، در حالی که ابن تیمیه و گروهی دیگر، جریان سقیفه را بدین شکل عنوان می کنند که گویی ریش سفیدان و عقلای امّت، در جلسه ای برای تعیین خلیفه به شور و مشورت نشستند و نتیجه گرفتند که ابوبکر صالح ترین فرد برای خلافت است. سران و برگزیدگان مهاجرین و انصار چون علی(ع)، عباس و سایر بنی هاشم و نیز اسامه بن زید، زبیر، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقدادبن اسود، عماربن یاسر، خذیفه بن یمان، خزیمه بن ثابت، ابوبریده اسلمی، براءبن عازب، اُبَی بن کعب، سهل بن حنیف، سعدبن عباده، قیس بن سعد، ابو ایوب انصاری، جابربن عبدالله، خالدبن سعید و بسیاری دیگر که مورد تأییدات خاص پیامبر(ص) بودند از این شورا غایب بودند- تاریخ طبری، تاریخ ابن اثیر، تاریخ الخلفاء، تاریخ الخمیس، الاستیعاب و...

*اگر امر خلافت می بایست با مشورت سامان می یافت، چرا رسول خدا(ص) هیچ گاه نفرمود: پس از من، با مشورت خلیفه انتخاب کنید؟

پس از رحلت نبی مكرّم(ص)جامعۀ اسلامی به دو گروه تقسیم شد؛ یك گروه طرفدار امیرالمؤمنین(ع) و خلافت منصوصۀ‌ آن حضرت و انحصار خلافت و جانشینی رسول اكرم(ص) در آن بزرگوار بود، و گروه دیگری که از خلافت ابوبكر حمایت كردند.بلافاصله پس از رحلت پيامبر(ص) عمر بن خطّاب عدۀ بسياري از قبيلۀ صحرانشين و بسيار متهوّر «أسلم» را که سابقة طولاني در دشمني با انصار داشتند مأمور کرد که از همه براي خليفة اوّل بيعت بگيرند. زمانی که از سقیفه  خارج شدند افراد اين قبيله شمشیرها را از نیام کشیده و به دنبال خیلفه و هوادارانش حرکت می‌کردند. آنها به هر کس می‌رسیدند دستش را در دست ابوبکر می‌نهادند و می‌گفتند: این هم بیعت کرد!  طبری در تاریخ خود، ماوردى شافعى در الحاوى الكبیر و عبدالوهاب نویرى در نهایه الأرب، مى‌نویسند: « قبیلۀ أسلم همگى در مدینه گرد آمدند تا با ابوبکر بیعت کنند، جمعیت آن قدر زیاد بود که حتى بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت. عمر خود می گوید: چون قبیلۀ أسلم را دیدم به پیروزى یقین پیدا کردم».[372]

دو اظهار نظر مشابه از شیخین دربارۀ واقعۀ سقیفه(از منبع اهل سنّت):

ابوبکربن ابی قحافه گفت: «بیعت با من کاری شتاب زده بود و به طور ناگهانی صورت گرفت* و خداوند شرّ آن را کفایت فرمود، وانگهی من از بروز فتنه ترسیدم...» -شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ ج2،ص50- انساب الأشراف؛ج 1، ص59.

عمربن خطاب گفت: «بیعت با ابوبکر لغزشی بود که خداوند شرّ آن را نگه داشت. هر کس بخواهد آن را تکرار کند او را بکشید»- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ ج2، ص26.

* البته امر بيعت با خليفه اول از يك جنبه چندان نيز شتابزده نبود. علی(ع) مي فرمايد: «اگر به سبب ارتباط ویژه بین ابوبکر و عمر و پیمان آن دو با یکدیگر نبود، گمان نمی برم که امر خلافت از من دور می شد»- شرح نهج البلاغۀ ابن ابی الحدید سنّي معتزلي؛ ج6، ص95.

اهتمام پیامبر(ص) به امر جانشینی:  برخی از مخالفان با وجود شواهد انکار ناپذیر، سعی در تشکیک امر تعیین جانشین از سوی پیامبر(ص) پیش از رحلت ایشان کرده اند. «سیرۀ مستمر پیامبر(ص) چنان بود که در سفرهای کوتاه مدت یک یا چند روزه برای خود جانشین تعیین می فرمود، پس چگونه ممکن است در سفر طولانی و بدون بازگشت(مرگ) امّت را بدون راهنما و رهبر رها سازد؟ خلیفۀ اول طی وصیتی برای بعد از خود جانشینی را تعیین و معرفی کرد. خلیفۀ دوم نیز با اذعان به ضرورت انتخاب جانشین، جانشینی یکی از شش نفر از اعضای انتخابی اش را پذیرفت. هنگامی که این افراد لزوم تعیین جانشین رهبر را دریابند، چگونه ممکن است پیامبر اکرم(ص) ضرورت و اهمیت کار را در نیابد؟»- تاریخ تحلیلی صدر اسلام؛ محمد نصیری- با تلخیص.

امیرالمؤمنین(ع) در نامه اي به معاویه نوشت: «...پیامبر خدا(ص) هنگامی که به سرزمین موته لشگر فرستاد، جعفربن ابی طالب را امیر لشگر قرار داد و سپس فرمود: اگر جعفر شهید شد، زیدبن حارثه و اگر او شهید شد، عبدالله بن رواحه امیر باشد، و راضی نشد که ایشان جانشینی از میان خود انتخاب نمایند. آیا پیامبر امّت خود را رها می گذارد بدون این که جانشینی در میان مردم تعیین کرده باشد؟ آری، به خدا سوگند که ایشان را در تاریکی و تردید باقی نگذاشت، بلکه مردم هر چه کردند پس از معرفی جانشین بود، و بر پیامبر خدا(ص) دروغ بستند و هلاک شدند و هلاک شد هر که دنباله روِ ایشان گردید»- اسرار آل محمد(ص)؛ سلیم بن قیس هلالی.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:واقعۀ سقیفه در منابع اهل سنّت,
ارسال توسط تبيان فا